کد مطلب:327980 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:430

تقسیم فیء و عواید دولتی در عصر خلیفه سوم
عثمان علاوه بر این كه به روش عمر به اختلاف در تقسیم مقرّری ادامه داد، مقدار مقرّری ها را نیز بالا برد. گرچه با بالا بردن مقدار مقرّری وضعیّت بی نوایان كمی بهتر شد، امّا به همان نسبت ثروت ثروتمندان نیز افزایش یافت. چیزی كه بیش تر از همه برابری و مواسات اسلامی را از بین برد و موجب شد كه ثروت های بی حساب و سرشاری نزد طبقه مخصوصی انباشته گردد، بذل و بخشش های بی مورد و فراوانی بود كه خلیفه به استناد حقوق خلافت نسبت به كسانی كه جزو ثروتمندان محسوب می شدند، معمول می داشت و سبب شد كه تعادل و توازن اقتصادی ناموزون شود و اختلاف طبقاتی به وجود آید(2).



وی تمام مقرّراتی را كه عمر به منظور حفظ حقوق مسلمانان اجرا می كرد، كنار گذاشت و برخلاف تصمیمات او به صحابه و رؤسای قریش اجازه خروج از مدینه و تجارت و استملاك اراضی را در سراسر بلاد اسلامی صادر نمود(3).



حكومت عثمان در واقع حكومت اشراف قریش بود. عثمان در عصر جاهلیّت یكی از بزرگ ترین بازرگانان و ثروتمندان مكّه به حساب می آمد و پس از اسلام آوردن نیز به بازرگانی و معاملات ملكی اشتغال داشت(4). او در رفاه و تنعّم زندگی می كرد و در پاسخ كسانی كه زهد عمر را به رُخَش می كشیدند، می گفت: «خدا عمر را بیامرزد! كیست كه طاقت او را داشته باشد من مال دارم و از مال خودم می خورم. پیرم و باید غذای نرم بخورم»(5).



در زمان خلافت او سران بنی امیّه كه خویشاوندان خلیفه بودند، زمام امور را به دست گرفتند. مناصب حسّاس و پُست های پر سود را به خود اختصاص دادند و از اموال عمومی بهره ها جستند. و چون مردم بر این رویّه بر عثمان اعتراض می كردند، می گفت: آنان فقیر و عایله مند هستند. از این اموال كه در تصرّف من است، صله رحم می كنم(6).اقدام بی باكانه ای كه عثمان در مورد حكم بن ابی العاص اموی و پسرش مروان انجام داد، نمونه ای از علاقه شدید خلیفه به بنی امیّه است. حَكَم، عموی عثمان بود و پیش از اسلام آوردن با پیامبر دشمنی ها و هتك حرمت هایی نموده بود. آن چنان پیامبر را ناراحت كرد كه به صراحت او را ملعون خواند(1). پسرش مروان نیز مدّتی در مدینه به اسلام تظاهر می كرد و كاتب عثمان بود. آنچه را مردم درباره عثمان می گفتند، به او می رسانید و بدین وسیله به وی تقرّب می جست. عثمان دستور داد كه اموال فراوانی به او بدهند(2). حضرت علی(علیه السلام) روزی نگاهش به او افتاد و فرمود: «وای به تو و وای بر امّت محمّد از تو و پسرانت!»(3). و در جای دیگر او را نفرین كرد(4). ابوبكر و عمر با آن كه به رأی و اجتهاد خود عمل می كردند، به خود اجازه ندادند كه بر خلاف دستور پیامبر(صلی الله علیه وآله) عمل كنند. اما عثمان به محض این كه به خلافت رسید، آن دو را آزاد كرد و مروان پسر عمویش را كاتب و مشاور و محرم اسرار خود ساخت و به خواسته مردم توجه نمی كرد; چنان كه آنان از سعیدبن عاص حاكم كوفه شكایت داشتند، او به آن اعتنا نكرد(5). ولید بن عقبه بن ابی معیط برادر مادری عثمان یكی دیگر از منافقان بود كه او را به جای سعد بن ابیوقاص والی كوفه كرد. او در بی بندوباری و سوء استفاده، كار را به مرحله ای رسانید كه عثمان مجبور شد او را عزل نماید(6).



پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله) بنی امیّه درصدد برآمدند بزرگی و برتری خود را كه در زمان جاهلیّت داشتند و به واسطه اسلام از دست داده بودند، بازیابند. چون پیغمبر اكرم(صلی الله علیه وآله) از بنی هاشم بود و با مبعوث شدن آن حضرت به پیامبری، بنی هاشم از بنی امیّه برتر شدند.



عثمان خویشان و كسان خود را به كارهای مهم می گماشت و این در حالی بود كه اكثرشان از روی ناچاری پس از شكست قطعی مشركان مسلمان شده بودند و به اسلام اعتقاد نداشتند. ابوسفیان بر قبر حمزه(علیه السلام) ایستاد و گفت: «ای اباعماره! خدا تو را رحمت كند!، بر امری با ما جنگ كردی كه به ما برگشت»(7). منظورش این بود كه سیادت و حكومت و سلطه را بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله) ما (بنی امیّه) به چنگ آوردیم. و هم او در خانه عثمان در جمع بنی امیّه گفت: ای بنی امیّه! خلافت را مانند گوی دست به دست بگردانید; به خدایی كه ابوسفیان به او قسم می خورد! پیوسته امید داشتم خلافت به شما برسد(1).



پس از نبی اكرم(صلی الله علیه وآله) طوری برنامه ریزی شده بود كه بنی هاشم كنار زده شوند و قدرت و شوكتی نداشته باشند. دلیل بر این مطلب آن است كه هیچ یك از خلفا، فردی از بنی هاشم و خاندان نبوت را به حكومت و سمتی نگماردند. این امر خطّ مشی و نقشه های از پیش طرح شده زمامداران وقت را پس از پیامبر(صلی الله علیه وآله) بروشنی و خوبی نشان می دهد!



و عبدَ شمس قد اُضْرمتْ لبنی ها *** شم حَربْاً یَشیبُ منها الولید



فابنُ حرب للمصطفی و ابنُ هند *** لعلیّ و للحسین یزید



عثمان در راستای این سیاست به بنی هاشم اعتنایی نداشت و تا توانست به اطرافیان و خویشاوندان خود مناصب مهم و سودآور را واگذار نمود. از همه مهم تر این كه بذل و بخشش ها را به حدّ افراط رسانده بود; چنان كه در سال 27 هجرت مسلمانان به سركردگی عبداللّه بن سعد برادر رضاعی عثمان افریقیّه را فتح كردند و دو میلیون و نیم دینار غنیمت آوردند. عثمان خمس آن را به مروان حَكَم تبعید شده رسول خدا داد و دختر خود را به ازدواج او در آورد(2).



این كارها سبب شد كه عدالت اسلامی از جوامع مسلمانان رخت بربندد و ظلم و بیدادگری و اختلاف طبقاتی شدید به وجود آید و ثروت های اسلامی نزد عدّه ای خاصّ متراكم گردد. عثمان علاوه بر این كه بنی امیّه را بر مردم مسلّط نمود، به افراد دیگر كه سرشناس و دارای نفوذ بودند، نیز عنایت می كرد و ایشان را مورد مراحم و عطایای خود قرار می داد; از جمله آن كه ششصد هزار درهم(3) به زبیر بن عوام و دویست هزار درهم به طلحة بن عبداللّه بخشید; كه هر یك علاوه بر مقرّری بسیاری كه از زمان عمر می گرفتند، از طریق غنایم هم اموال فراوانی فراهم كرده بودند. این دو نفر همان كسانی هستند كه پس از قتل عثمان، از حضرت علی(علیه السلام)حكومت بصره و كوفه را طلب می كردند و چون آن حضرت از دادن این امتیاز خودداری نمود، عَلَم مخالفت برافراشتند و در بین مسلمانان تنش و اختلاف به وجود آوردند(1).



مسعودی نقل می كند: «زبیر هنگام مرگش پنجاه هزار دینار پول نقد، هزار اسب، هزار برده و مقادیر زیادی اموال غیرمنقول از خود برجای گذاشت. اینها علاوه بر خانه هایی بود كه در كوفه، اسكندریّه و بصره داشت». خانه بصره او به قدری مجلّل بود كه شكوه و جلال و عظمت خود را تا زمان مسعودی حفظ نموده و زبانزد خاص و عام بود. طلحه نیز از افراد فوق العاده ثروتمند بود و تنها هر روز درآمدش از املاك عراق بالغ بر هزار درهم می شد. این مبلغ علاوه بر عوایدی بود كه از املاكش در ناحیه «سراة» دریافت می كرد(2). خانه او در كوفه تا زمان مسعودی (نویسنده مروج الذهب) با كاخ های معروف برابری می كرد(3). عكس العمل این دو نفر نسبت به خودداری امیر مؤمنان علی(علیه السلام) در مورد واگذاری ولایت بصره و كوفه به ایشان ـ كه هر یك در آن دو ولایت صاحب ثروت های سرشاری بودند ـ بخوبی نشان می دهد كه بذل و بخشش های بی دریغِ خلیفه سوم به آن دو، فقط به خاطر حفظ موقعیّت و خلافت بوده است.



عبدالرحمان بن عوف شوهر خواهر عثمان نیز یكی از كسانی بود كه اموالی سرشار جمع كرده بود(4). او از یك سو با استثمار و تجارت و از سوی دیگر از طریق غنیمت های جنگی بر ثروت خود می افزود. می گویند: او وصیّت كرد مقداری از مالش را در راه خدا بدهند و میراثی فراوان باقی گذاشت; چنان كه او را هزار شتر و سه هزار گوسفند بود و بیست دولاب در بستر رودخانه برای او زراعت می كرد و چهار زن داشت كه 81 هر یك از ایشان بین هشتاد تا صد هزار بود.



عبدالرحمان یگانه ثروتمند نبود، بلكه او هم مانند دیگر بزرگان صحابه و رؤسای قریش به شمار می رفت. عثمان سبب شد كه اقتصاد دگرگون شود. ثروتمندان را مجال داد كه سرمایه های خود را به كار انداختند و مردِ پول و كار شدند و در نتیجه چنان كه یادآور شدیم، سرمایه های بزرگی به وجود آمد. و در آغاز اسلام طبقه ای همانند فئودال هایی پدیدار شد كه در پایان دوره جمهوری روم به وجود آمدند و جمهوریّت را از بین بردند. همچنان كه خلافت اسلامی را نیز همین طبقه نابود كرد. چنان كه اقلیّتی ضعیف در رم مالك زمین ها شدند و مردم به آنها پیوستند و به دنبال آن احزاب پدید آمد; اقلیّتی از مسلمانان هم زمین ها را تصرّف كردند و مردم به آنها متمایل گشتند و احزابی به وجود آوردند. در نتیجه نظام اقتصادی عثمان طبقه ثروتمند و هوسران را به خود جلب كرد و برای كسب قدرت با یكدیگر به نزاع برخاستند و فاصله طبقاتی ایجاد شد ...(1).



چنان كه اندكی قبل بیان كردیم، عثمان به هدف ها و روش پیامبر(صلی الله علیه وآله) هیچ گونه وَقعی نمی نهاد و بر وفق خواسته خویش عمل می كرد. ابن أبی الحدید در این باره چنین گفته است(2):



«به عبداللّه بن خالد بن اسید چهار صد هزار درهم عطا نمود و حكم بن ابی العاص را با آن كه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) تبعیدش نمود و ابوبكر و عمر او را به مدینه برنگردانیدند(3)، به مدینه برگردانید و صد هزار درهم به او داد. فدك را كه از حضرت فاطمه(علیها السلام) گرفته بودند، عثمان آن را به مروان بن حكم «اقطاع»(4) كرد. سعید بن العاص كه از جانب عثمان فرماندار كوفه بود، می گفت: سرزمین عراق بستانی است كه به قریش و به امویان اختصاص دارد و منافع آن باید در راه آسایش آنان مصرف شود. اشتر نخعی از شنیدن این نوع سخنان برآشفت و بین او و رئیس شرطه كوفه نزاع در گرفت. سپس اشتر سعید بن العاص را مخاطب قرار داد و چنین گفت: آیا می پنداری سرزمین عراق را كه با شمشیرهای ما خداوند فیء مسلمانان قرار داده، بستان تو و قومت می باشد؟»(5).



عثمان تمام چراگاه های اطراف مدینه را «حمی» كرد و هیچ كس جز بنی امیّه حق نداشت مواشی خود را در آن چراگاه ها بچراند(6). دكتر علی وردی می گوید: «سیاست خویشاوندگرایی عثمان سبب شد كه مردم بر او بشورند و او را به قتل برسانند»(7).



مسعودی چنین اظهار می دارد: «اطرافیان عثمان از قبیل طلحة بن عبداللّه تمیمی، عبدالرحمان بن عوف، سعد بن ابیوقّاص و زید بن ثابت ثروت های هنگفتی برای خود فراهم كرده بودند»(1). سپس ارقام دارایی های هر یك را ذكر می كند... و درباره تشریفات و تشكیلات زندگانی خود عثمان چنین آورده است: «عثمان منزلش را در مدینه بنا نهاد و آن را به سنگ و آهك برافراشت و درهای آن را از چوب ساج و عرعر بساخت. اموال و چشمه سارها و باغ ها در مدینه برای خود فراهم آورده بود. هنگامی كه كشته شد، نزد خزانه دارش یكصد و پنجاه هزار دینار و یك میلیون درهم موجود بود. ارزش آبادی ها و مزارعش در «وادی القری» و «حنین» و دیگر جاها، صد هزار دینار بود. به علاوه اسب ها و شترهایی كه از او بر جای ماند»(2).

1 . دكتر فؤاد احمدعلي، الموارد الماليه في الاسلام، ص 273.



2 و 3 . الفتنة الكبري، ص 105; بررسي وضع مالي و ماليه مسلمين، ص 105.



4 . ابن سعد، طبقات، ج3، ص64; بررسي وضع مالي و ماليه مسلمين، ص 106; الفتنة الكبري، ص 147 در طبقات، ج 3، ص 60 آمده است: كان عثمان تاجراً في الجاهلية و الاسلام.



5 . تاريخ طبري، ج1، ص3031.



6 . همان، ص2774; انساب الاشراف، ج1، ص45; ابن سعد، طبقات، ج3، ص64.

1 . انساب الاشراف، ج5، ص27; مروج الذهب، ج1، ص691.



2 . طبقات، ج5، ص36.



3 . اسدالغابة، ج5، ص144 ـ 145.



4 . تاريخ يعقوبي، ج2، ص149.



5 . مروج الذهب، ترجمه پاينده، ج1، ص693.



6 . همان، ج2، ص691 ـ 692; بررسي وضع مالي و ماليه مسلمين، ص 107.



7 . سموالمعني في سموالذات، ص 57.

1 . مروج الذهب، ج1، ص699.



2 . جرجي زيدان، تاريخ تمدّن، ج 3، ص19; طبقات، ج 3، ص44; انساب الاشراف، ج5، ص25.



3 . ابن سعد، طبقات، ج3، ص107; الفتنة الكبري، ج1، ص149.

1 . ابن أبي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج11، ص10; الامامة والسياسه، ج1، ص51.



2 . مروج الذهب، ج1، ص690; الفتنة الكبري، ج1، ص149.



3 . مروج الذهب، ج2، ص690.



4 . اسدالغابه، ج3، ص484 ـ 485.

1 . الفتنة الكبري، ص 109; مروج الذهب، ج2، ص690.



2 . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص198; مقدمه ابن خلدون، ج 1، فصل 28.



3 . ابن أبي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج1، ص198; بررسي وضع مالي و ماليه مسلمين، ص 106.



4 . تاريخ تحوّل دولت و خلافت، ص 134 به نقل از، المعارف، ص 95; ابن الوردي، تاريخ، ص 204.

5 . ابن أبي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج2، ص129; الفتنة الكبري، قسمت 8; بررسي وضع مالي و ماليه مسلمين، ص 108.



6 . ابن أبي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج1، خ شقشقيه.



7 . وعاظ السلاطين، ص 36 ـ37.

1 . مروج الذهب، ج1، ص301.



2 . همان; مقدّمه ابن خلدون، ج 1، فصل 28.